- چرا دیگه شعر نمیگی؟
+ من دستانش را گرفته بودم...
- کمی سکوت کرد.. دوباره پرسید: چرا دیگه شعر نمیگی؟
+ اورا به آغوش کشیدم.... نمیدانست تمام شعرهای من است دست، آغوش و گیسوانش...
برچسب : نویسنده : badbordeha بازدید : 43 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1402 ساعت: 23:04